

دیوار، آمدنت را دهان گشود به قصد لبخند. دیوار خانه ای که مرکز عالم است و کانون سکون زمین... . کعبه لب باز کرد و تو را همچون کلامی مقدس بر زبان آورد.
تو آغاز شدی از خانه ای که صاحبش تو را برای شگفتی تمام کائنات آفرید. گویا صاحب این خانه، بیش از همه با تو نزد عشق می باخت که آغاز ماجرایت را از قلب خانه خویش رقم زد.
همه آفریدگان از هر جای زمین سرک کشیدند تا تو را نظاره کنند. تا بدانند این مولود کیست که خداوند زادگاهش را خانه خویش قرار داده است.
سلام بر تو ای هم نام خداوند!
سلام بر اسم بی شباهت تو که مظهرالعجائب است و تلفظ معجزه وارش تمام اهریمنان عالم را به ستیز فرامی خواند. نامت هجای مقدس شگفتی و روشنی است.
نامت شمشیر وحی آمیزی ا ست که فاتحانه حق را در دل ها حاکم می کند. نامت تمام قیل و قال های عبث را به سکوت وامی دارد تا خود بر تمام صداها و کلام ها فرمانروایی کند.
خوش آمدی ای آغاز ولایت!
دنیا چقدر از آینده خویش می هراسید، وقتی تو نبودی، خوش آمدی ای مرد روزهای سخت در راه!
ای ولایت مهربانی و ای دولت عدالت و عشق!
خوش آمدی ای دست کریم گره گشا! ای نطق بلیغ توحید! ای حنجره تفسیر بی وقفه وحی!
ذوالفقار، بی تاب رخسار تو به آتیه ای می اندیشد که چون عصای موسی، در دستان قهرمان تو اعجاز کند و اسطوره بیافریند.
دلاوران عرب را خبر کنید که پیش پای این نوزاد، این مرد فردای جهاد زانو به زمین نهند. شمشیرهای خفته در نیام را بگویید که فردایی نه چندان دور باید رشادت را نزد شمشیر این مرد از نو درس بگیرند.
تاریخ انتشار: 1399/12/06
شکیبا باشید...