در حال بارگذاری

مادر ماه

مادر، آن واژه پر رمز و راز هستی است که دل را از وصلش آرامشی دیگرگونه فرا می گیرد و در فراقش، غمی متفاوت همه وجود را پرمی کند. رابطه ای چنین عمیق را باید در رازهای خلقت جست و نمی توان مدلّل به ادله عقلانی اش کرد. انسانی که شیره جانش را به فرزندش خورانده و از همه لذایذش برای رشد کودکش می گذرد، ایثارگری بزرگ و شخصیتی قابل احترام است؛ شایسته آنکه به توصیه کتاب الهی، حتی کلمه نسنجیده کوتاهی نشنود و جز با احترام نامش برده نشود.

در این میان، رابطه ای عمیق تر و اساسی تر، بین شهید و مادرش برقرار است. نیم نگاهی به حالات و خاطرات شهدا، به خوبی این رابطه عمیق را نشان می دهد.

پس از حادثه کربلا و بازگشت بازماندگان کاروان، دیگر هیچ کس ام البنین -سلام الله علیها-را شادمان نیافت؛ چرا که پس از رخداد واقعه کربلا و شهادت پسران رشید خود، به یادبود فرزندانش و جهت گریستن به یاد آنان، در گوشه ای از قبرستان بقیع، چهار صورت قبرِ پسرانش را درست کرده بود. روزها به دور از هیاهوی مردم مدینه و در حالی که جامه سیاه بر تن کرده، دست های کوچک یادگارِ عباسش- علیه السلام ـرا در دست داشت، به بقیع می آمد و بر سر قبرها می نشست، آنگاه در حالی که مرثیه های سوزناکی، در رثای فرزندان خود و بخصوص عباس-علیه السلام- می سرود، در غم فقدان آنها اشک ماتم می ریخت و برایشان عزاداری می کرد. دیگر مرا ام البنین- سلام الله علیها- نخوانید و مرا به یاد شیران بیشه نیندازید

پسرانی داشتم که مرا به خاطر وجود آنها «ام البنین-سلام الله علیها-» می گفتند

ولی امروز در حالی به سر می برم که دیگر پسرانی برای من نیست

چهار پسری که همچون عقاب های تیزپرواز بودند

با پاره شدن رگ های قلب شان به شهادت رسیدند

نیزه ها به جنگ اعضای بدن آنها آمد، در نتیجه همه آنها به خاک افتادند

ای کاش می دانستم آیا این خبر درست است که گفتند: دست عباس-علیه السلام- قطع شده است

ام البنین-سلام الله علیها- در لابه لای ذکر مرثیه، نوحه و سوگواری های خود، از همه بیشتر، از مصیبت هایی که بر سر فرزند ارشد و بزرگوارش ـ عباس -علیه السلام ـ آمده بود، یاد می کرد، نیز همراه با یاد کردن از افتخارات و عملکردهای جانانه و شخصیت ذاتی و جوهره وجودی او (که همه آنها را در یاری امام و مقتدای خود به کار می گرفت) چنین می گفت:

ای کسانی که حمله جانانه فرزندم ـ عباس ـ را بر گله های گوسفند دیدید

نیز به دنبال او فرزندان حیدر را که هر کدام از آنها شیری است که دست از یاری امامش برنمی دارد

باخبر شدم، در حالی بر سر پسرم ضربه وارد کرده اند که او دست در بدن نداشته است

وای بر من که بر سر فرزندم عمود آهنین فرود آمد

اگر شمشیر در دستت می بود، کسی را یارای نزدیک شدن به تو نبود

پس از حوادث خونین کربلا، روزها و شب ها خواب و خوراک ام البنین-سلام الله علیها-، شیون و گریه و زاری برای پسران از دست رفته اش بود. در همه حال افتخارش این بود که پسرانش در رکاب امام و به فرمان پسر پیامبر- صلی الله علیه وآله-به شهادت رسیده اند. او یقین داشت برای این ایثار و از خودگذشتگی، فردای قیامت در مقابل پروردگار، رسول خدا، امیر مؤمنان -علیه السلام-و فاطمه زهرا-سلام الله علیها- روسفید و سربلند خواهد بود.

داستان زندگانی و حیات این شیرزن تاریخ تشیع و پیرو مخلص مکتب علوی، چهار سال و اندی پس از حادثه کربلا، در جمادی الثانی سال 64 هجری به پایان رسید و بدن مطهر ام الشهدای کربلا، در قبرستان بقیع و دور از پاره های تن خود آرمید.

سلام و صلوات خدا بر او باد.

 

 


تاریخ انتشار: 1399/11/07


شکیبا باشید...