داستان شتر و الاغ (بر اساس حکایتی از کتاب بهارستان جامی)

 

شتر و الاغی در دشتی سرسبز قدم می‌زدند و با هم صحبت می‌کردند. هوا کم­ کم  ابری شد. شتر نگاهی به آسمان انداخت و گفت: فکر می‌کنم به زودی باران شروع به باریدن کند، بهتر است تا دیر نشده پناهگاهی برای خودمان پیدا کنیم. الاغ گفت: در این نزدیکی مزرعه‌ای است که ایوان بزرگی دارد، ما می‌توانیم به آنجا برویم و زیر سقف ایوان بنشینیم تا باران ما را خیس نکند.

شتر پذیرفت و هر دو به سوی مزرعه به راه افتادند. کمی جلوتر، به رودخانه‌ای رسیدند. شتر قدم در آن گذاشت و به میان آب رفت. سپس سرش را برگرداند و به الاغ که هنوز کنار رودخانه ایستاده بود گفت: بیا توی آب! چرا ایستاده­ای؟ ما باید زودتر از رودخانه بگذریم.

الاغ پاسخ داد: آخر می‌ترسم غرق شوم.

شتر گفت: نترس! می‌بینی که آب تا شکممان بیشتر نمی‌آید.

الاغ لبخندی زد و پاسخ داد. ...

***

پس از این‎که داستان در کلاس خوانده شد، کودکان را تشویق کنید تا بگویند که الاغ چه پاسخی داده است. سپس از آن‎ها بخواهید تا پرسش‎های خود را در مورد داستان مطرح کرده و به بحث بگذارند. برای مثال می‌توانید سوالات زیر را در کلاس به چالش بکشید:

ـ آیا هر معیاری مناسب هر کاری هست؟

ـ چه کسی می‌تواند معیار مناسب را تشخیص دهد؟

ـ آیا برای ارزیابی هر کاری نیاز به معیار داریم؟

ـ آیا معیارها قابل تغییرند؟

ـ آیا می‌توانیم بگوییم تفاوت اندیشه‌ها بر مبنای تفاوت معیارهاست؟ بر عکس آن چطور؟

ـ آیا در فرهنگ‎های مختلف معیارها متفاوت است؟

ـ فایده‌های داشتن معیار درست چیست؟

ـ آیا عادی بودن یک عمل یا رفتار، معیار خوبی برای درستی آن است؟

ـ به عنوان فعالیت، چند نمونه کار که در آن موفق شده یا شکست خورده‌اید را بگویید و معیار خود را برای سنجش موفقیت بیان کنید.

 

 

منبع: http://www.pac.org.ir

 

 


شکیبا باشید...