در زمانهای خیلی پیش که امام یازدهم -علیه السلام- ما زندگی میکرد، پسر کوچکی در خانه داشت که اسمش مهدی بود. امام -علیه السلام- و پسرش دشمنانی داشتند، دشمنان امام -علیه السلام- خلفای عباسی بودند، آنها تصمیم گرفته بودند که این کودک را از بین ببرند و همه جا سراغ او را میگرفتند. به جز تعدادی از نزدیکان امام -علیه السلام-، کس دیگری از محل زندگی ایشان اطلاعی نداشت. روزی عدهای از نزدیکان امام حسن عسکری -علیه السلام- از او خواهش کردند که جانشین و امام بعد از خود را معرفی کند. امام -علیه السلام- هم برای اینکه امام دوازدهم -عجلاللهتعالیفرجهالشریف- را به اطرافیان نشان دهد و بشناساند به تقاضای آنها پاسخ داد و دستور داد تا فرزند خود مهدی -عجلاللهتعالیفرجهالشریف- را که تا آن زمان کمتر کسی او را دیده بود در مجلسی حاضر کردند و مردم او را دیدند. آنها بسیار خوشحال شدند، زیرا با امام دوازدهم خود که در آن روزها پسر بچه کوچکی بود آشنا شدند.
وقتی که امام یازدهم -علیه السلام- به شهادت رسید، یکی از نزدیکان که میدانست خیلی از مردم از وجود حضرت مهدی -عجلاللهتعالیفرجهالشریف- خبر ندارند از این وضعیت استفاده کرد و گفت که من کسی هستم که بعد از امام یازدهم امام شیعیان خواهم بود، وقتی مردم جنازه امام -علیه السلام- را برای تدفین به قبرستان بردند، همان شخص جلو آمد و خواست بر جنازه امام حسن عسکری -علیه السلام- نماز بخواند و به این وسیله خود را جانشین او و امام دوازدهم معرفی نماید. در این موقع مردم متوجه شدند که ناگهان کودکی جمعیت را کنار زد و جلو آمد و آن مرد را نیز از کنار جنازه پدر خود دور کرد و بر جنازه پدر خویش نماز خواند و خود را پسر امام حسن عسکری -علیه السلام- معرفی کرد. این خبر به گوش خلیفه رسید و مطلع شد که پسر امام حسن عسکری -علیه السلام- زنده است تصمیم گرفت هر طور شده او را از میان بردارد.
ولی خدا میخواست حضرت مهدی -عجلاللهتعالیفرجهالشریف- زنده بماند، از این رو از نظرها غایب شد تا روزی که خداوند مصلحت بداند ظهور کند و دنیا را پر از عدل و داد کند.